سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوباره زاده می شوم

شنبه 87/3/11 5:7 عصر| | نظر

 

امروز سالروز تولدم بود.
باور نمی کنم شمارگان عمرم را وقتی به شماره می افتم سال های زندگی ام را. چه زود می گذرد. چه پیچ و خمی را از سر گذراندم. از کجا به اینجا رسیده ام و ادامه این راه؛ منزل به منزل به کجا خواهدم برد.

از سالی که به سال دیگر می رسی، در سالروز زاده شدنت به خود بعد سالی می نگری و می بینی چه راه های نرفته ای داری هنوز؛ کارهایی که هنوز آغازشان نکرده ای و روزهای نیامده را وعده می دهی.
هر سال از عمر که شروع می شود سر در گوش می کنم و چنان که شرمنده نباشم با خود عهدی دوباره می بندم. باز هم دوباره ها تکرار می شود؛ می دانم اما هنوز هم مثل گذشته خود را تسلا می دهم که هنوز فردای دیگری باقی مانده است.
پیشانی نوشتم بودن و نبودن آنچه هستم بود؟ نمی دانم این داستان مادربزرگ های پیرمان بود که خود را در چنگ زندگی بی اراده می دیدند یا سرنوشت محتوم همگان است در دایره تقدیر که بگویند «خدا این طور خواست»، «تقدیرمان چنین بود» یا به قول امروزی ترش «شانس با ما یار نبود»؟
 می دانم همیشه در گریزیم و به دنبال دستاویز. همواره داستان می سراییم از آنچه وادارمان کرد و مانعمان شد. قرار هم نیست از هستمان راضی باشیم و در آرزوی نیست هایمان نباشیم. تا بوده همین بوده.

در تلاشم خود را در چنبره معقولات نیفکنم که سال ها در کوچه پس کوچه هایش سرگردانی کشیده ام. با خود عهد کرده ام سادگی ها را ببینم، به سادگی شاد شوم و به آسانی از غصه ها دست کشم. امسال نیز ساده خواهم ماند؛ سادگی خواهم کرد و باز هم با خود عهد می کنم آرزوهایم را از تلاشم محروم نسازم.
 خدا را شکر که مجالی دیگر بر گذر از سالی از سالیان زندگی ام داد.


 

چه سادگی آرامی